اگر تا فردایی نزدیک خودباختگی معماری و هنر ما ادامه داشته باشد به خودباختگی کامل میراثمان می انجامد

ساخت وبلاگ

خانه های تاریخی رنگ و رو رفته و در حال ریزش را، لعاب ورنگ و رو می دهیم  سپس  تبدیل به موزه می کنیم.در بوق و کرنا می دمیم که موزه ای بر موزه های ما افزودن گرفت.کاروانسراها ارزشمند ترین بناهای عام المنفعه را که از آجر و خشت  ساخته شده اند با نمای سنگ کاری کرده به مکان تفریحی و توریستی تبدیل می کنیم.-به قول معروف  قهوه خانه و گاراژ می سازیم و نامش را مسجد می گذاریم تازه هزارتا پوز هم می دهیم.کاشته های معماری گذشتگان را می کشیم( نابودمی کنیم)خانه و برج می سازیم. هزاران دارالکفر(شهرک ها) و مسکن های بی مهر می سازیم بی آنکه مسجدی با فرم و معماری و هویت اصیل ایرانی اسلامی  در میانشان ایجاد کنیم.72 ساعته در میدان آزادی مسجد می سازیم  و نمای برج آزادی را بهم می زنیم  تازه  هیچ نشان و ردی،نامی و نشانی از هنر ایرانی در آن دیده نمی شود .معماری گلی و خانه های سنتی در ابیانه و گلپایگان،بادگیرهای زیبای یزد و کاشان و...را فرو می ریزیم و نابود می سازیم تازه از اماراتی ها گله می کنیم که چرا معماری بادگیرهای ایرانی را در کشورش احیاء می کنند. دریغ ازاختصاص اندک فضایی در شهر و شهرک ها ی ما برای  ساختن مسجدی با سبک و اسلوب ایرانی و معماری ممتاز اسلامی

امروزه معماری و میراث اسلامی ،هنر بومی و سنتی ،صنایع ظریف و مستطرفه بی هیچ تعارفی  مفقود الاثر مانده اند تازه بخشی نا میمون به نام صنایع دستی و گردشگری به بدنه میراثمان  با نام میراث فرهنگی، صنایع دستی اضافه شده است که دنیا متحیرمانده است  که ما از کدام صنایع دستی سخن می گوییم که آنها تاکنون چیزی درباره اش نمی دانند؟

با پتک به جان نقش برجسته ها می افتیم و با بیل مکانیکی به محوطه بیستون یورش می بریم.محوطه باستانی شوش و بیشاپور طعمه بغض و حسادت ، آتش کینه و جسارت ما می شود دم از صیانت از میراث و حفاظت از مواریث گذشتگانمان می زنیم.محوطه های تاریخی بیشماری تنها و تنها به بهانه تصرف ، زیر کشت محصولاتی رفته اند  که حاصل آن محصولات جز غم و اندوه برای دوستداران میراث فرهنگی نبوده است.

(ما را چه شده است؟)

سرزمین تاریخی  ایران را شبیه ومانند هیچ کشوری نمی توان پنداشت.چرا که یک هزارم آثار شگرف و جهانگیر ما را هیچ مللی،دولتی ،قبیله و کشوری نداشت اما آنچه بیگانه داشت  با پنداشت خود نگاه داشت و ما با پندار خویش میراثمان را درو کردیم.

با گذشت هزاران سال هنوز بیگانگان،هنرمان را،سروری مان را،میراثمان را می ستایند و گرامی اش می دارند در مقابل ما از آنچه اندک هم مانده ، نه گرامی اش، که از زمین بر می داریم.

(عجب حکایتی است حکایت برخورد ما با میراثمان)

فیثاغورث چون از سرزمین خود بگریخت به سرزمین پهناورو مهرورز ایران پناه بیاورد وی توسط داریوش مستمری مادام العمر بگرفت ،"فیثا"  اولین پناهندهی را از ایران گرفت اما امروز مغزها از سرزمین ما چرا می گریزند؟

نمی خواهم به تاریخ دور و دراز ایران کهن برگردم .در دوره ساسانی  از معبد عظیم آناهیتا،آتشکده های آذربرزین و فرنبع،گشنسب،برج خاموشان شهردایره گور،بیشاپور ،قلعه دخترها وکسراها ،کاخ سروستان ها،فلاک الافلاک ها با سقف های گنبدی  سر به فلک کشیدند . دراعصار بعد این بالندگی بر غرور و عزت و عظمت ایران افزود اما بعد از صفویان کار معماری و میراثمان سرانجام فرجام معماری و هنر و میراثمان چرا به نافرجامی سوق داده شد؟

نیاگان ما در تاریخ قالب‌های گوناگونی در معماری خانه استفاده کرده‌‌اند که در دوره‌هایی- به‌خصوص بعد از ظهور اسلام- نمونه‌های برجامانده نشان از بالابودن کیفیت ساخت و طرح از جنبه‌های مختلف کالبدی، زیست‌محیطی، فرهنگی و... داشت . اما پس از دوران صفوی و در دوره قاجا،جهانی که شاهد تحول تمدن و علوم-رنسانس-در اروپا بود میراث و هنرمان، رو به افول  رفت.گنجینه های تاریخی اش صرف سفرهای متعدد شاه‌هان بی کفایت و مفتخور،آن کله خوران بی کله و بی هویت قجر به شهرهای اروپایی که در آن زمان به‌اصطلاح «فرنگ» نامیده می شد گردید ستم های ناروای پهلوی ها شاکله میراث و تمدنمان رادر هم کوبید اشراف  و اشرف زادگان،آنچه در توان داشتند میراث این سرزمین ربودند و زینت بخش موزه های اسرائیل و نیویورک  ساختند.از ملتی سازنده(هنر و تمدن)با زنده)ساختند. عصری که می توان گفت به یقین ،میراثخواری  بزرگ ترین و مفرح ترین  تفریح شان بحساب می آمد اما مردم و میراث به هیچ حساب نیامدند.حالا هم که بی توجهی به داشته های تاریخی،همه ی هویت ما را نشانه گرفته است.گویی عرصه حیات در کشور بر آثارتاریخی ،خصوصا بناهای تاریخی تنگ و تنگ تر شده است. روزانه دهها خانه تاریخی با خاطرات تلخ و شیرین فرو می ریزند و نابود می شوند.به بهانه سد،محوطه های تاریخی را نابود می کنند. با شعار عوامفریبانه جذب گردشگر،میراث و آثار مردم را برای دیدن بی گانگان به گردشگری خارج از مرزها می برند در حالی که بیش از 99درصد مردم این کشور بسیاری از همان اشیا و آثار تاریخی سرزمین خود را ندیده اند.باستان شناسی جایش را به باستان داری داده است و جای باستان شناسان هم باستان تازان گرفته اند. مناصب میراث عظیم کشور با آن سابقه درخشان  کلکسیونی برای سیاسیون شده است. از خانم لیسانس زیست شناس تا فوق دیپلم –آی تی-از شهرداری و فرمانداری-تا – استانداری- درحالی که هنوز هشتاد میلیون نفرمنتظرند تا کسی پاسخ گم شدن هزاران سند و مدارک باستان شناختی در نقل و انتقال میراث بی پناه به بیابان های مرو دشت را بدهد .و یکی بگوید در بازار ناصرخسرو و خیابان های تهران آن دست نوشته های تاریخی چگونه خرید و فروش می شدند . شنیدیم و گریه مان گرفت که متولیان میراث-سازمان نمونه انتخاب شده اند  دهها جایزه نفیس  هم گرفته اند.آیا باز بگویم؟

آنچه که امروز می سازیم  با ریشه مان سازگار نیست که با تیشه سازگاراست.ازدست‌دادن اتکا به دانش و هنر،هویت ها و ارزش‌های جامعه که شروع آن از دوران قاجار و پیش‌رفتن این خودباختگی در مقابل فرهنگ غرب تا به امروز ادامه دارد. اگر تا فردایی نزدیک ادامه داشته باشد به خودباختگی کامل  میراثمان می انجامد.

گنجه و گنجینه...
ما را در سایت گنجه و گنجینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wishnaa بازدید : 299 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 5:41